شهادت؛ دعای عارفانه یک شهید
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید سعید افسریان در اولین روز از اردیبهشت 1346 در شهرستان خمین و در خانواده ای ساده دل و با صفا دیده به جهان گشود. سعید از همان اوایل کودکی بسیار معتقد به مسایل مذهبی و دینی بود و به محض این که در حضورش نام خدا می آمد و یا او را قسم می دادند ناراحت می شد و از دیگران می خواست که او را قسم ندهند. سعید اکثر اوقات در فکر بود و کمتر صحبت می کرد و بیشتر عمر کوتاهش را در خلوت گذراند.
آشتی مردم با خداوند بعد از انقلاب
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی او بیش از پیش با مسائل دینی آشنا شد و خودش را به خدای خویش که تنها یکتای جهانیان است نزدیک تر حس می کرد. نمازش را در خفا و دور از چشم سایر افراد می خواند به طوری که برادرش محمد می گوید: من می دانستم که او نماز می خواند ولی فقط یک بار در حضور من نماز خواند که این مطلب خود بیانگر ایمان و توکل سعید و توجه او به ایزد متعال است و این که انسان هر کاری می کند باید فقط برای رضای او باشد نه تظاهر.
سعید متحول شد
بعد از شروع جنگ و تحولات خاص آن در کشور عزیزمان، در سعید نیز تحولات روحی و روانی خاصی صورت گرفت به طوری که کلاً دل از دنیا کنده و فقط به یک چیز می اندیشید. بالاخره هم راهش را یافت و به جبهه رفت. پس از یک بار مجروحیت از ناحیه پا برای بار دوم در 20 بهمن 1361 به جنگ بازگشت و در این بازگشت بود که بازگشت واقعی او به سوی خدا صورت گرفت و به ملکوت اعلا پیوست. سعید در منطقه عملیاتی جنگل امقر و در عملیات والفجر مقدماتی بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در شهرستان خمین و در کنار دیگر شهدای این شهر به خاک سپردند تا چلچراغ روشن این شهر و این دیار باشد.
خاطره ای به نقل از برادر شهید
آخرین
باری که سعید به مرخصی آمد موقع رفتن (برای آغاز حمله) برادرش به او گفته
بود که سعید جان می خواهی بروی برو ولی زیاد خودت را در خطر نیانداز و چون
تجربیات تو کم است، سعی کن در پشت خط خدمت کنی. سعید بسیار ناراحت و افسرده
شد و گفت اگر قرار باشد جلو نروم پس بروم جبهه برای اسمش؟ دیگر این جبهه
رفتن نیست.