سه‌شنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۱۸
نوید شاهد - شهید "محمدرضا حسنی" امام خمینی(ره) را بسیار دوست داشت و چندین بار از طرف بنیاد شهید به جماران رفت. حتی یک بار در سخنرانی‌های امام(ره) از بالکن بالا رفته و دست ایشان را بوسه زد. مسئولین برگزاری سخنرانی امام(ره) دیگر او را می‌شناختند و می‌دانستند او برای رسیدن به امام(ره) از هیچ کاری دریغ نمی‌کند.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید محمدرضا حسنی فرزند حسین در 13 سالگی بعد از شهادت پدر در سال 1359 در اهواز بار سنگین مسئولیت را در شانه‌هایش احساس کرد. شاید مهمترین کارش باز نگه داشتن مغازه یادگار از پدر بود. احساس مسئولیت نسبت به خواهر و برادران کوچک‌ترش او را زودتر از سنش به بلوغ جسمی‌ و فکری رساند. با وجود سن کم مغازه پدری را چرخاند و برای خانواده به بهترین شکل نقش پدر را ایفا می‌کرد. محبت‌های بی‌دریغش برای پر کردن جای خالی پدر مثال زدنی بود.

شهیدی که بر دستان امام خمینی (ره) بوسه زد

محمدرضا پر از انرژی بود و سری پر شور داشت. امام خمینی(ره) را بسیار دوست داشت و چندین بار از طرف بنیاد شهید به جماران رفت. حتی یک بار در سخنرانی‌های امام(ره) از بالکن بالا رفته و دست ایشان را بوسه زد. مسئولین برگزاری سخنرانی امام(ره) دیگر او را می‌شناختند و می‌دانستند او برای رسیدن به امام(ره) از هیچ کاری دریغ نمی‌کند.

شور هیجان محمدرضا در سن 15 سالگی به اوج خود رسید و او هوای جبهه به سرش زد. غرور و غیرتی او را ناآرام کرده بود و می‌خواست مثل دیگر غیورمردان با متجاوز بجنگد. محمدرضا در سپاه ثبت‌نام کرد و مهیای رفتن شد. اما مادر نمی‌خواست بعد از شهادت همسر؛ فرزند نوجوانش را از خود دور کند. با مشورت مسئولین بنیاد شهید و سپاه از رفتن محمدرضا جلوگیری شد. او ناراحت و عصبانی به دنبال راهی برای رفتن به جبهه بود.

به دنبال تحولات منافقین در شهر‌ها و ایجاد نا امنی گشت‌های ویژه بازرسی ایجاد شد و محمدرضا هم به پیشنهاد یکی از مسئولین عضو یکی از این گروه‌های گشتی شد.

محمدرضا از نیمه‌های شب تا صبح با همکارانش مشغول پست و نگهبانی می‌شد و بعد از کمی ‌استراحت به مغازه و خانواده رسیدگی می‌کرد. اهالی مناطق ادبجو، خیابان مشهد و قائم مقام محمدرضا را می‌شناختند. او بسیار خوش رو و خوش برخورد بود و در زمان گشت و پست با همه اهالی منطقه گپ و گفت و شوخی می‌کرد تا کسی احساس نا امنی نکند.

15 مرداد 1362 نیمه‌های شب هنگام پست دروازه مشهد، زمان رفتن محمدرضا بود. سهل‌انگاری و حرکت نا بجای یکی از همکاران با اسلحه تیر را در گلوی محمدرضا نشاند و او را به شهادت رساند. محمدرضا سرنوشتش شهادت بود و خداوند یک بار دیگر به انسان ثابت کرد بندگان مخلصش در هر جا و هر شرایطی برگزیده و سرنوشت آن‌ها تغییر نا پذیر است.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده