وقتی پدر از فرزند شهیدش می گوید
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید سعید شریفی در یکم آذرماه 1346 در روستای سنجان از توابع اراک متولد شد.
من و سعید رابطهی خوبی با هم داشتیم. او بسیار با محبت بود و دلسوزانه به من کمک میکرد. همیشه احترام بزرگترها را نگه میداشت. با همه خوشرفتاری میکرد. او هیچگاه پای خود را جلوی من دراز نکرد، روی حجاب خواهرانش بسیار تعصب داشت. در سن 13 سالگی شروع به نمازخواندن کرد بدون آنکه ما چیزی به او گفته باشیم. در 15 سالگی هم روزههایش را گرفت در سن 17 سالگی که شهید شد نماز و روزه قضایی نداشت. زمانی من برای امرار معاش خانواده با چرخدستی میوهفروشی میکردم هر وقت سعید از مدرسه بر میگشت نزد من میآمد و میگفت: پدر شما خسته شدهاید. مرا به خانه میفرستاد و خودش به جای من میماند. هیچوقت چیزی از من درخواست نمیکرد حتی زمانی هم که خودم میخواستم پولی به او بدهم یا لباس و کفشی برای او بخرم، به راحتی قبول نمیکرد میگفت: شاید شما دستتان خالی باشد.
سعید همیشه شبهای جمعه به کمیتهی سنجان میرفت، برای نگهبانی یا گشت زنی و به اهالی آنجا کمک میکرد. همهی حواسش به کمیته و جبهه بود تا اینکه از بسیج رضایتنامهای آورد تا ما آن را امضا کنیم. که اول با مخالفت مادرش روبرو شد. چون سنش کم بود. اما به اصرار زیاد موافقت کردم و نامه را امضا کردم. در ابتدا آنها را به زنجان بردند برای دورهی آموزشی (3 ماه) پس از این دوره حدود یک هفته به مرخصی آمد. در این مدت به دیدار همهی اقوام رفت و از همه حلالیت طلبید. گویی که میدانست دیگر بر نمیگردد، بعد به کردستان (تپه سوئیچ) اعزام شد. سه ماه در گردان جندالله سپاه بانه خدمت کرد. ما دیگر سعید را ندیدیم. او در این مدت (حدود 6 ماه) برای ما نامه میفرستاد و از این طریق از حال او باخبر بودیم.
سرانجام شهید سعید شریفی در 13 دی 1363 در بانه به شهادت رسید .
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی