از مبارزات ضد استبدادی تا شهادت در عملیات کربلای 4
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید محسن ملکی در سال 1338 در یکی از روستاهای نزدیک اراک به نام ضامنجان به دنیا آمد. دوران کودکی، دبستان و هنرستان او خیلی زود سپری شد. شهید ملکی نوجوانی آگاه، مهربان و تیذهوش بود. از همان دوران نوجوانی، رفتار و کرداری نیکو در او مشهود بود و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که مردانه با خدا راز و نیاز میکرد. در سال 1353 وارد کارخانۀ ماشینسازی اراک شد و در کوران مبارزات ضد استبدادی حضور فعالی داشت. او در سال 1360 ازدواج کرد و هنگام شهادت دو دختر داشت.
با شروع جنگ تحمیلی، به یاری همرزمان خود در کردستان شتافت. در عملیاتها همواره به یاد رشادتهای حضرت عباس (ع) و علیاکبر حسین (ع) بود. به عنوان بسیجی گردان امام حسین (ع) از لشکر 17 علی ابن ابی طالب (ع) برای چندمین مرتبه به جبهه اعزام شده بود. در نهایت، در عملیات غرورآفرین کربلای 4 از خاک تفتیده جنوب برای رسیدن به معبود پلی ساخت به وسعت دل دریاییاش و در چهارم دی ماه سال 1365 در شلمچه شهد گوارای شهادت را نوشید. ده سال طول کشید تا در هفتم تیر ماه سال 1375 پیکر مطهرش به شهر بازگشت و در گلزار شهدای شهر اراک آرام گرفت.
وصیتنامه شهید محسن ملکی:
بسمالله الرحمنالرحیم
سپاس و ستایش خداوند تبارک و تعالی را که توفیق عنایت کرد تا در خدمت اسلام و قرآن درآیم. سپاس و ستایش خداوند تبارک و تعالی را که بر این بندۀ حقیر منت نهاد و به عشق لقای خود به این وادی کشاند تا جان ناقابل و بیارزش خود را تقدیم به باارزشترین مکتبهای دنیا که همان مکتب اسلام است، بکنم.
بسمالله القاسم الجبارین. انا لله و انا الیه راجعون. همه از اوییم و همه به سوی او خواهیم برگشت.
جنگ جنگ است و عزت و شرف و دین و میهن ما در گرو این جنگ است. (امام خمینی)
با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با سلام بر شهیدان به خون خفته راه خدا که با نثار خون خود نهال اسلام را آبیاری نمودهاند. ای ملت شهیدپرور ایران، اینک که این نهضت اسلامی میرود تا پرچم عدل اسلامی را بر سر تمام ملل جهان برافراشته نماید، اینجانب با چشمی باز راه خود را انتخاب نموده و شهادت را برگزیدم و از دنیا خود رخت بستم. این برادر کوچک، یک پیام برای شما دارم: برادران و خواهران عزیزم، هرگز دست از این روحانیت برندارید که هر چه مبارزه اسلامی حق علیه باطل بوده است، در رأس آن روحانیت که ادامهدهندۀ راه انبیاء میباشد، رهبری آن را به دوش کشیدهاند. اینک که در این زمان مردی از تبار ابراهیم برخاسته و از همه جلوتر پرچم اسلام را به دوش کشیده و بر همۀ طاغوتها شوریده، بر شماست که ندای امام خمینی را لبیک گفته و تا آخرین نفس با دشمنان اسلام بجنگید و هیچ وقت امام عزیز را رها نکنید که ادامهدهنده راه پیغمبران است.
اما چند جملهای هم به پدر و مادر عزیزم که افتخار میکنم که چنین فرزندی را در دامن پاک خود پروراندید. پدر عزیزم، شما خیلی زیاد به پای من زحمت کشیدهاید. امیدوارم که درجۀ شما که عالی است، متعالی شود. انشاءالله و همچنین مادر عزیزم، که با دستهای مهربان در دامن گرم خود مرا بزرگ کردی و تقدیم به خدا نمودید. از شما پدر عزیز میخواهم که زحمتی برای فرزند خود بکشید؛ مقدار 16000 تومان خمس بدهکار هستم که آن را بپردازید و از شما میخواهم که به خاطر رفتن من گریه نکنید؛ میدانی پدرجان، شهادت گریه ندارد؛ لکن افتخار دارد.
و یک جمله دیگر پدر عزیزم، دربارۀ همسرم که هرگونه میل خودش بود از لحاظ معنویات و مادیات با او رفتار کنید و اما همسر عزیزم، امیدوارم که مرا ببخشی. شما همسران هم در پشت جبهه با صبر خود جهادگران راه خدا هستید و امیدوارم که در مرگ من گریه نکنی؛ زیرا مصلحت خدا در آن بود که من شهید بشوم و از خدای بزرگ میخواهم که همچنان انقلاب را یاری کنید و استوار و محکم در راه خدا، یک لحظه درنگ نکنید تا از لطف خدا بهرهمند گردید. (انالله مع الصابرین)
از برادرم، حسن، میخواهم که همچنان اسلحه بر دوش به نبرد علیه کفر ستیز نماید و جای خالی برادرش را پر کند.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته.
محسن ملکی به تاریخ 61/7/28
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی