منافقین قصد سست کردن اراده های ما را دارند
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید حمیدرضا افضلی اولین روز از اسفند سال 1346 در بحبوحه زمزمههای انقلاب و تبعید حضرت امام خمینی(ره) در روستای ورآباد از توابع شهرستان خمین در خانوادهای مذهبی و متدین و روستایی که سادگی و صفای دل و یکرنگی در وجودشان موج میزد دیده به جهان هستی گشود تا از آسمان بر زمینخاکی قدم گزارد و و در این مسیر، بندگی او را کند و عبادتها داشته باشد و به خلق خدا کمکرسانی کند.
هفت ساله که شد به مدرسه رفت. در دوران نوجوانی علاقه زیادی به فوتبال و والیبال داشت. در کنار این دو ورزش، شنا را به طور حرفهای پیش گرفته بود و به دیگران نیز آموزش میداد چرا که سفارش پیامبر(ص) این بود که شنا کردن را یاد بگیرید.
شاگرد با استعداد و با هوشی بود. از کارنامههای او پیداست که درسخوان بود و علاقهاش به درس باعث این یادگیری بود. در طول تحصیل به پدرش نیز کمک میکرد. در کشاورزی و کارهایی از این قبیل به ایشان کمک میکرد و در آسیاب پدر مشغول به کار بود و خیلی علاقهمند به کارهای برقی و دستگاههای برقی داشت.
از خصوصیات ایشان این بود که اهل خدا و مهربان، به همه احترام
میگذاشت به طوری که هیچ کس از دست او ناراحت نمیشد. با کودکان با زبان
کودکانه و با بزرگان با احترام و بزرگی صحبت میکرد. با فراخوان عمومی
برای حضور در جبهه، به عضویت سپاه درآمد و از این طریق بارها عازم جبهه شد.
او فرماندهی یک دسته از نیروهای گردان روحالله از لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع) را بر عهده داشت که در پنجم فروردین سال1367 در خرمال عراق در عملیات والفجر 10 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
فرازی از وصیتنامه شهید
عدهای از مردم در شهر و روستا مینشینند و به هرکسی که به جبهه میرود، میگویند برای چیزهای ناقابل به جبهه میرود، ولی خدایا تو شاهدی که من فقط به خاطر پاسداری از دین مقدس تو و لبیک به امام عزیز و سرورم به جبهه آمدم تا شاید راه نجات برای روز آخرتم باشد و من ننگ و نفرت دارم که زنده باشم و اسلام و کشور من در خطر باشد و به نابودی کشیده شود
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی