مناجاتهای شهید «علیاکبر رجایی» در وصیتنامهاش
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید علیاکبر رجایی پانزدهم آذر 1346 در شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش حسین، کارمند شرکت راه آهن بود و مادرش طاهره نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پانزدهم تیر1365 با سمت آرپی جی زن در مهران هنگام درگیری با نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر و سینه، شهید شد. مزار او در شهرستان زادگاهش قرار دارد. برادرانش اصغر و مسعود نیز به شهادت رسیدهاند.
متن وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا! من شمعم و میسوزم تا راه را روشن کنم، فقط از تو میخواهم که
وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی
نماند.
خدایا به میدان مبارزه آمدم و با دشمنان قوی که دولتهای بزرگ پشتیبانشان بودند، پنجه در افکندم در حالی که از ضعف مادی خود آگاهی داشتم، اما به اسلحه شهادت مجهز شدم و با قدرت، ایمان و عشق به میدان آمدم. عظمت روح را بر فرق ماده کوبیدم و از جان خود گذشتم تا از قید و بندهای مادی آزاد گردم و بتوانم با عظمت روح سخن بگویم، با سوزندگی عشق روشنی بخشم، با برندگی حقیقت به پیش بتازم، با غرش رعد کلمه حق را به فرق منافقین و ملحدین بکوبم. با اسلحه شهادت به میدان آمدم تا با ابدیت به درجه وحدت برسم. جز خدا چیزی نگویم و جز خدا تسلیم چیزی نشوم.
خدایا! من دلسوختهام، از همه چیز خود دست شستهام و دیگر از کسی و چیزی
بیمی ندارم و دلیل ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را به طاغوت
بفروشم.
خدایا آن روزی که تصمیم به شهادت گرفتم و از همه چیز خود گذشتم و
برای اولین بار وصیتنامه نوشتم از همه دردها و غمها آزاد شدم.
خدایا! همه روزه به دریای مرگ فرو میروم، در گردابی از خوف و وحشت غوطه میخورم، همه روز اخباری دردناک میشنوم و به انتظار فجایعی عظیمتر لحظه شماری میکنم. همه روز طوفان حوادث مرا هر چه بیشتر با خود میبرد و با یاس و بیم و شکست و تاریکی و خوف و ظلم و کفر چیزی در افق نمییابم.
اما ای خدای بزرگ: با اتکا به ایمان تو و با توکل و رضای کامل به فرمان تقدیرت و به خاطر رسالت بزرگی که به دوش ما گذاشتهای و به یاد علی(ع)، بی همتای انسانیت و به راه حسین(ع)، بزرگ شهید عالم خلقت، من گستاخانه و عاشقانه در دریای مرگ شنا میکنم و در طوفان حوادث غرق میشوم و با اژدهای مرگ پنجه در میافکنم و با شمشیر شهادت سینه ظلم را میدرم و با اتکا و ایمان به تو در مقابل همه عالم میایستم و با اراده آهنین، جبر زمان را به خاک میسایم.
ببین چگونه در میدان نبرد میخروشم. ببین چگونه به معرکههای خونین فرو میروم. ببین چگونه به گرداب خطر غرق میشوم. ببین چگونه در طوفان حوادث جولان میدهم. ببین چگونه در دریای مرگ شنا میکنم تا به ساحل پیروزی (نجات) برسم.
چه زندگانی عاشقانهای و چه قربانی زیبائی.
من به عنوان وصیت چند جملهای است که مینویسم:
1- پدر و مادرم! من برای شما فرزند خوبی نبودم و حق فرزندی را خوب اداء نکردم پس از شما میخواهم که مرا حلال کنید و از من در گذرید.
2- پدر و مادرم و برادران و اهل فامیل! من را حلال کنید و از همه برایم حلالیت بطلبید و پس از شهادتم هر چه مستحکمتر و پایدارتر به این انقلاب خدمت کنید و همواره پشتیبان و رهرو این رهبر کبیر انقلاب باشید.
3- امت حزبالله: شما هم جنگ را فراموش نکنید و دنبالهرو امام(ع) و روحانیت باشید و از کمکهای مالی و جانی هر چند که تا به حال دادهاید، از این به بعد هم دریغ نکنید.
4- مادرم! بعد از شهادتم چون رسالت پیام سنگین خون شهدا به دوشت است، پس گریه نکن و زینب(س) وار در مجلس سخن گو و همچنین پدرم! مانند کوه استوار باش همچنان که استوار بودهای.
5- و اما دوستانم! به شما میگویم که جنگ و انقلاب را فراموش نکنید و بین خودتان برادری و برابری را فراموش نکنید. خدای نا کرده یک وقت مسائل جزئی باعث جدایی و ناراحتی نشود.
6- از غیبت و تهمت جداً خودداری کنید چون منشا تمام جدائیها و بد بینیها همین مسائل است.
7- مسائل اسلامی را به دقت رعایت کنید و در انجام فرائض اسلامی کوشش کنید.
8- مجالس دعا و عزاداری امام حسین(ع) را حتماً به پا دارید و فراموش نکنید.
9- کمتر شوخی کنید و در نمازهای جماعت و جمعه و... شرکت داشته باشید چون در صحنه بودن امت حزب الله دشمن را از پای در میآورد.
10ـ من آرزو داشتم که در لباس سبز سپاه به شهادت برسم، برادران قدر این لباس را بدانید.
11- امام را دعا کنید و آن اَبَرمرد تاریخ را فراموش نکنید.
به امید پیروزی رزمندگان اسلام و آرزوی طول عمر برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی.
علیاکبر رجائی
1365/2/26.
دستنوشته شهید
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی