روایت آزادسازی خرمشهر از زبان یک رزمنده
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، آزادسازی خرمشهر در روز سوم خرداد 1361 خورشیدی پس از 578 روز اشغال بهعنوان مهمترین هدف عملیات بیتالمقدس در دوره جنگ ایران و عراق توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران (به فرماندهی علی صیاد شیرازی) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به فرماندهی محسن رضایی) انجام گرفت. این آزادسازی در پی مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس که از 1 تا 4 خرداد 1361 انجام شد، محقق گردید.
تعداد رزمندگان اعزامی از شهرستان محلات در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر حدود ۲۰۰ نفر بوده اند که از یگان های سپاه و ارتش به منطقه اعزام شدند تعداد ۱۲ نفر در این عملیات مجروح و جانباز شدند و تعداد ۹ نفر به مقام رفیع شهادت نائل گردیدند
فرمانده نیروهای اعزامی شهرستان محلات در این عملیات غرور آفرین شهید عبداله خاکپور بود که در همین عملیات همراه یاران خود به شهادت رسیدند.
متن خاطره جانباز جواد نیکویی:
با سلام بنده جواد نیکویی در تاریخ دوازدهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با تعدادی از برادران سپاه و بسیج راهی جبهههای جنوب شدیم. وقتی به منطقه رسیدیم مرحله دوم عملیات بیتالمقدس به پایان رسیده بود و رزمندگان برای مرحله سوم عملیات آماده می شدند. چون اوایل جنگ بود هنوز لشکرها و تیپهای سپاه تشکیل نشده بود ما هم به فراخور این امر به تنها لشکر که متعلق به خود منطقه جنوب بود به نام لشکر حضرت ولی عصر (عج) وارد شدیم .
مرحله سوم عملیات خیلی سریع پیش رفت و ما خیلی زود به شلمچه و جاده اصلی نقطه صفر مرزی رسیدیم. حجم آتش آنقدر زیاد شد که هر کدام برای خودمان با سرنیزه سنگر درست کردیم. پشت سر ما جاده اهواز-خرمشهر بود حدود ۴ الی ۵ کیلومتری خرمشهر مستقر شدیم.
فرمانده ما جوانان شجاع و دلیر بود چند نفر از بچهها را جدا کرد و قرار شد برای پاکسازی به جاده اهواز-خرمشهر برویم هر دو طرف جاده سنگر بود یخچالهای مردم را پر از خاک کرده بودند و جلوی سنگر هایشان گذاشته بودند خیلی صحنه دردناکی بود.
ما چندتا نارنجک برداشتیم چند نفر طرف راست چند نفر طرف چپ سنگر به سنگر پاکسازی می کردیم بعضی از بعثی ها تسلیم می شدند و از سنگرها بیرون می آمدند و بعضی هم مقاومت میکردند. رفته رفته به جایی رسیدیم که حدود ۱۵ نفر از برادران که قبلاً برای پاکسازی رفته بودن شهید و مجروح شده بودند
یکی از بعثی ها داخل سنگر جا مانده بود و یک سوراخ از داخل سنگر به بیرون درست کرده بود و سر اسلحه اش را از داخل سنگر بیرون داده بود و هر کس که از روبرو می دید شلیک می کرد و تمام این عزیزان را به این وسیله به شهید و یا مجروح می کرد.
می خواستم به کمک یکی از دوستانم که مجروح شده بود بروم او فریاد می زد که نیا و من بدون توجه به سمتش می رفتم که ناگهان خمپاره ای به سمت ما شلیک شد با سوت خمپاره خوابیدم روی زمین از شدت انفجار چون نزدیک ما خورده بود دیگر نمی توانستم بلند شوم با هر سختی که بود به طرف دوست مجروحم رفتم.
که همان بعثی یک گلوله به سمتم شلیک کرد و من از هوش رفتم. بچههای گردان مجروح ها را با آمبولانس به طرف اهواز بردند. همان شب عملیات شد و فردای آن روز خرمشهر عزیز بعد از ماهها که دست مزدوران بعثی بود آزاد شد من بیمارستان بودم و وقتی صدای رادیو که می گفت:" خرمشهر آزاد شد" من هم از بیمارستان فرار کردم با همون حال دوباره به خرمشهر رفتم و بعد از چند روز که حالم خیلی بد شد برای مرخصی به محلات برگشتند.
تصاویر بیشتر: