دوشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۲۶
شهید «حمیدرضا محمدی» مدت یک سال در ستاد جنگ‌های نامنظم و چریکی شهید چمران مشغول فعالیت بود. پس از شهادت دکتر چمران به محلات آمد و بعد از مدتی کوتاه دوباره به جبهه رفت. سرانجام در یازده مرداد 1362 در عملیات والفجر 3 به شهادت رسید. زندگینامه این شهید والامقام از زبان پدر شهید منتشر شد.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید حمیدرضا محمدی متولد 1 خرداد 1344 در محلات بود.  باید متذکر شوم که چندین سال بود از خدا درخواست اولاد کرده بودیم و باید گفت حمید را با راز و نیاز و به نام امام رضا(ع) از خدا گرفتیم و به همین خاطر اسمش را حمیدرضا گذاشتیم. از یک‌طرف با راز و نیاز او را از خدا گرفته بودیم و از طرف دیگر فرزند بزرگ خانواده بود. خب به او خیلی علاقه‌مند بودیم اما چون در راه خدا و به خاطر اسلام شهید شده مقداری از درد ما را تسکین می‌دهد.

زندگی همرزم شهید چمران از زبان مادر

در همه نامه‌هایش مکرراً متذکر می‌شد که اسلام مکتبی است که همه ما باید فدای آن شویم و انگار از همان اول می‌خواست با این کلام شیرین و خدایی، در گوش ما کند که اگر من شهید شدم، ناراحت نباشید. البته ناراحتی ما به خاطر این است که نیست تا بیشتر به اسلام خدمت کند و فرزند دوم ما هم خیلی کوچک است تا جای برادرش را پر کند. هر چند که پرچم افتاده از دست سرداری را سردار دیگر برخواهد داشت.

او از کودکی خیلی مظلوم، ولی فعال و کوشا بود. در سن 6 سالگی به دبستان رفت و اخلاق و رفتار او رضایت معلمان را جلب کرد. از شروع درس خواندن او از هوش و استعداد سرشارش می‌شد به استثنایی بودن این کودک ریزنقش پی برد. در مقطع راهنمایی علاوه بر درس خواندن در مدرسه، درس انقلاب را نیز شروع کرد. او به همراه یکی از دوستانش که شهید شد به مجالس و محافل و مساجد می‌رفتند.

از کودکی علاقه خاصی به روحانیت و مذهب داشت. حمید به ورزش علاقمند بود و معمولاً برای شرکت در بازی فوتبال با دوستانش به استادیوم می‌رفتند. شب‌ها اکثراً جلسات دعای توسل و نیایش داشتند. او بعد از ورود به دبیرستان با سایر دوستان فعالیت را شروع کرد و پس از پیروزی انقلاب عضو انجمن اسلامی دبیرستان شد و همان موقع به خاطر علاقه به سپاه در قسمت روابط عمومی سپاه پاسداران مشغول فعالیت شد.

با شروع جنگ تحمیلی و فرمان حضرت امام خمینی (ره) حضور در جبهه‌ها را واجب دانست. او که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل بود با عده‌ای از دوستانش تصمیم به حضور در جبهه‌ها را گرفتند ولی به خاطر سن کم با مخالفت مسئولین روبرو شدند.

بالاخره با تلاش فراوان و گرفتن رضایت‌نامه از پدر و مادر و دست‌کاری و زیاد کردن سن خود برای دیدن دوره رزمی به تهران رفتند. بعد از آموزش نیز با آنان مخالفت کردند و مدتی اجازه حضور در جبهه را به آن‌ها ندادند. بالاخره با گرفتن معرفی از یکی از مساجد تهران به پادگان حر مراجعه و با گروه‌های نا منظم و چریکی شهید چمران راهی سرزمین خون‌بار خوزستان شدند.

حمید مدت یک سال در ستاد جنگ‌های نامنظم و چریکی شهید چمران مشغول فعالیت بود. پس از شهادت دکتر چمران به محلات آمد و بعد از مدتی کوتاه دوباره به جبهه رفت. در عملیات طریق‌القدس در زیر آتش تهیه دشمن مجروح شد و به تهران انتقال یافت و پس از بهبودی به جبهه برگشت. برای بار دوم مجروح شد و در بیمارستان آیت‌الله گلپایگانی قم بستری شد و بعد از بهبودی به جبهه برگشت و در واحد تخریب لشکر 17 مشغول خدمت شد. او پس از ماه‌ها رزم بی‌امان با صدامیان سرانجام در یازده مرداد 1362 در عملیات والفجر 3 به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهر محلات به خاک سپردند.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده