دوشنبه, ۲۱ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۲۳
شهید سید کمال پارسا در آخرین سفر خود به جبهه به مادرش گفت : مادر جان دنبال من نيا انگار به دلم برات شده كه آخرين ديدار ما باشد. وقتي كه مادرش چشمانش را پر از اشك در مقابل وي ايستاده و به قامت او نگاه مي‌كرد بغض كرد ادامه داد: مادر مبادا گريه كني و گریه تو بدرقه سفرم باشد.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید سید کمال پارسا در بیست و هفتم شهریور ماه سال1343 در آسیابک زرندیه شرف تولد یافت. تحصیلات خود را تا پایان مقطع راهنمایی به انجام رسانید و در کنار تحصیل به پدر خویش در انجام امور نیز کمک می‌کرد. از این که به فضیلت پیروی از امام خمینی(ره) راه یافته بود خرسند بود و به دیگران پیروی از امام(ره) را سفارش می‌کرد. از شهادت باکی نداشت و آن را عاشقانه جویا بود. پس از آن که از طرف ژاندارمری به خدمت سربازی اعزام شد در منطقه سردشت به هنگام درگیری با اشرار و ضد انقلاب در اثر اصابت مستقیم گلوله در تاریخ سوم شهریور ماه سال 1362 به ضیافت الهی شتافت.

مادر مبادا گريه كني و گریه تو بدرقه سفرم باشد

خاطر ه ای از زبان پدر:

شهيد سيد كمال پارسا از بدو شناخت خودش از لحاظ رفتار و كردار وي نسبت به خانواده خيلي خيلي خوب و مهربان بود و تمام حركات وي الگوي براي آشنايان مي‌باشد به تمام دوستان و آشنايان علاقه خاصي داشت و بخصوص از روزي كه انقلاب اسلامي به رهبري امام(ره) عزيزمان آغاز شد و به پبروزي رسيد هر روز فكرش بازتر مي‌شد و نسبت به مسائل ديني و عقيدتي و اجتماعي فعاليت خاصي پيدا مي‌كرد.

شهيد سيدكمال پارسا علاقه فراواني به دوران خدمت نظام سربازي داشت بخصوص اين كه حكومت جمهوري اسلامي نوپا كه با خون هزاران شهيد گلگون كفن جوانان وطن به پيروزي رسيده مورد هچوم بيگانگان قرار گرفته بود، بنا به وظيفه و پاسدار از خون شهيدان داوطلبانه براي خدمت سربازي عازم شد و پس از گذراندن دوره آموزشي كه چهار ماه طول كشيد كه طول اين مدت نامه‌هاي خود را به يادگار گذاشت و خاطره‌هايي از او فراموش نشدني هيچ وقت از يادمان نمي‌رود و در هر موقعي كه مي‌خواست نامه‌اي براي پدر و مادرش از راه دور بنويسد اول با ياد بسم الله الرحمن الرحيم و سپس با سلام به آقا امام زمان(عج) و نائب بر حقش رهبر كبير انقلاب نامه را شروع مي‌كرد.

بعد از دوره آموزشي به يكي از جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل در كردستان منطقه سردشت منتقل گرديد و براي خداحافظي و وداع به نزد پدر و مادر گرامي‌اش آمد تا اين كه از آنان حلاليت طلب كند چون كه شنيد كه در آن منطقه مزدوران به شكل فجيعي پاسداران و جانبازان انقلاب اسلامي را به شهادت مي‌رسانند و به همين دليل هنگام رفتنش به مادرش مي‌گفت: مادر جان دنبال من نيا انگار به دل برات شده كه آخرين ديدار ما باشد. وقتي كه مادرش چشمانش را پر از اشك در مقابل وي ايستاده و به قامت او نگاه مي‌كرد بغض كرد و گفت: مادر مبادا گريه كني و گریه تو بدرقه سفرم باشد.

مادر گفت: من گريه نمي‌كنم

همين آخرين ديدار مادر شهيد شد تا اين كه بعد از چند روز از اين خاطره در هنگام مأموريت در منطقه با عده‌اي از دوستان با مزدوران روبرو شدند بنا به گفته شاهدان عيني به مقابله پرداختند و مهمات آنان تمام مي‌شود و مزدوران آنان را به شهادت مي‌رسانند.

خاطره از مادر شهید:

ایشان آموزشی را در جهرم سپری کرد و بسیار فرزند صالحی بود و در دین کامل و مستحکم بود و از محرمات به دور بود. اگر کار حرامی از اطرافیان سر می‌زد طوری که کسی متوجه نشود تذکر می‌داد.

در کارهایش یک نظم خاصی بود که باعث می‌شد هر کسی او را ببیند جذب او شود و باعث خوش برخوردی مردم با خودش می‌شد و یادم است یک روز میان دعوای دیگران از هر دو سوال کرده بود که نماز میت چند سجده دارد و باعث شده بود که بجای دعوا دنبال جواب بگردند و با هم دعوا نکنند.

سیدکمال پسری بود که پدرش را از همان ابتدای کودکی دنبال می‌کرد تا با او به مسجد برود و در مسجد و نماز جماعت شرکت کند.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده