دوشنبه, ۰۹ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۲۳
از وقتی که خبر خواستگاری را شنیدم دلم بی قرار بود. شکرالله پاسدار بود. از همان هایی که در انقلاب و بعد از انقلاب و در جنگ حسابی گرد و خاک کرده بودند و مردم روی سر پاکی‎شان قسم می‏خوردند. و چه بهتر از این که مرد زندگی‎ات از پاک‎ترین افراد باشد.زندگینامه شهید شکراله صوفی از زبان همسر ایشان منتشر می‌شود.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، از وقتی که خبر خواستگاری را شنیدم دلم بی قرار بود. شکرالله پاسدار بود. از همان هایی که در انقلاب و بعد از انقلاب و در جنگ حسابی گرد و خاک کرده بودند و مردم روی سر پاکی‎شان قسم می‏خوردند. و چه بهتر از این که مرد زندگی‎ات از پاک‎ترین افراد باشد. از همان‎ها که برای انقلاب کوشیده بود. از همان بچّه‎هایی که عاشق حضرت امام بود و به قول خواهرش، به همه قوت قلب می‎داد که خیال‎تان راحت باشد این حکومت(ستم شاهی) رفتنی است. امام ما خواهد آمد و انقلاب ما به پیروزی خواهد رسید.

وقتی که خبر خواستگاری را شنیدم

شهید شکر الله صوفی، متولد سال 1335 بود و خواندن و نوشتن می‎دانست؛ همه خوب می‎دانستیم که مرد زندگی است. حاصل ازدواج‎مان دختری بود که هر دو عاشق‏اش بودیم و برایش هزار آرزوی رنگارنگ در دل می‎پروراندیم.

امّا چاره چه بود! صدای پای جنگ به گوش می‎رسید و شکرالله ثابت کرده بود که هم مرد زندگی است و هم مرد میدان نبرد است و میدان برای دشمن خالی نخواهد کرد و لحظه ای مجال جولان به دشمن نانجیب نخواهد داد.

وقتی که خبر خواستگاری را شنیدم

بچّه‎ها روی سرش قسم می‎خوردند. رفت و آمدش به جبهه دست خودش نبود؛ نیرویی ماورایی او را به سمت کربلای جبهه‎ها می کشید. من و دخترش بی تاب لحظه های رفتنش بودیم؛ چشم به راه و دل نگران.

او در گردان علی ابن ابیطالب(ع) معاون دسته بود.هفدهم آبان ماه سال 1362، خبر شهادتش در منطقه پنجوین عراق به گوش‌مان رسید که ترکش‎ها بی‎رحمانه سینه پر مهرش را دریده اند. اما هنوز حسرتی بزرگ در سینه داریم که ای کاش پیکرش را برای‎مان می‎آوردند تا لحظه‎ای بر مزارش بگرییم و آرام بگیریم؛ اما افسوس که از شکرالله حتی پیکری هم نزد ما نرسید که با دستان خود به خاکش بسپاریم. 

وقتی که خبر خواستگاری را شنیدم

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده