زندگینامه اولین خبرنگار شهید «علیرضا شاملو»
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید علیرضا شاملو در دوم فروردینماه سال 1341 در یکی از روستاهای ملایر به نام گرجائی پا به جهان هستی گذاشت. پدر و اجداد پیشینش از افراد مذهبی روستا بودند. او تا سن 8 سالگی در همان روستا با خانوادهاش زیست. دو سال اول دوران ابتدایی را همراه برادرش که از او بزرگتر بود، به روستای مجاور که با محل زندگیشان 6 کیلومتر فاصله داشت، بدون داشتن وسیله رفت و برگشت، گذراند.
با گذشت زمان جهت ادامه تحصیل همراه خانواده به شهر اراک مهاجرت کردند. در اراک نبودن کار برای پدرش، نداشتن خانه و کرایهنشین شدن، فقر مادی گریبان گیر آنان شده بود. با وجود همه مشکلات، ادامه تحصیل داد. و چون از با استعداد بود، در مدت 10 سال موفق به گرفتن دو دیپلم شد.
دوران دوم زندگی او، وارد شدن به مرحله نوجوانی بود. در این مرحله به فطرت وجودیاش پی برد. با مطالعات زیاد در زمینه دین اسلام، دیگر میدانست انسان برای چه آفریده شده و هدف از خلقت جهان برای انسان چه بوده است. آیا خلقت انسان برای این است که از نظر مادی فقط پیشرفت کند یا این که از هنگام پا به عرصه وجود گذاشتن، در جستجوی معنویات و اخلاقیات باشد و یک زندگی پر محتوای مکتبی، سیاسی، رزمی را شروع کند. آنگاه که آگاهانه اعتقاد راستین به معبود خویش پیدا کرد، در همه ابعاد زندگی، خدا را ناظر قرار داد و پس از مطالعات فراوان درباره معارف فرهنگ اسلامی و مکتب راستین محمد(ص) و بعد از پایه و مقدمه قرار دادن کتب اسلامی به کتابهای دیگر مکاتب روی آورد. در زمینه چگونه سیر مطالعاتی داشتن نظرش این بود که به خاطر جلوگیری از تزلزل در عقیده فکری، مذهبی اسلامی خویش آنقدر آگاهیها را باید بالا برد و از جزئیات به کلیات رسید تا در عقیده بر اثر غرایز انسانی لغزشی ایجاد نشود.
اوقات بیکاریاش را صرف مطالعه، گردشهای علمی، ورزش، رفتن به مجامع و سخنرانیها و بحثهای سیاسی - ایدئولوژیکی میکرد. در رژیم پهلوی فعالیتهای فرهنگی ضد حکومت فراوان داشت. از جمله به شهرهای مختلف میرفت و در مساجد و مراکزی که دانشآموزان بودند، سخنرانی میکرد. ماشینهای پر از کتاب را از قم و تهران وارد اراک میکرد و به شهرهای دیگر از جمله ملایر منتقل میکرد. کتابخانهها و کتابفروشیهای زیادی در سایر شهرها تشکیل داده بود. در پخش اعلامیه و تشکیل راهپیماییها شرکت داشت. یکی از جوانان مبارز که پس از آگاهی یافتن در رابطه با استبداد پهلوی به مبارزه علیه استبداد پرداخت و چندین مرتبه در درگیری با پلیس ستمشاهی زخمی شده بود.
همزمان با انقلاب اسلامی در صف مبارزان جای گرفت و بارها از سوی ساواک مورد تعقیب و بازجویی واقع شد. بسیار پیش میآمد که خود سخنران مجالس بود. با گروههای چپ در دوران بعد از انقلاب، بسیار بحث و گفتگو داشت. در مورد روحانیت و رهبران مذهبی نظر بسیار جالبی داشت، میگفت: رهبران مذهبی افرادی هستند و باید باشند که آلام مردم را تسکین بخشند و این آلام مردم قلبهایشان را گداخته باشد و مسئولیت خطیر شیعه علی(ع) بودن را تا انتهای سعادت، انسانیت، جهاد، شهادت به پیش برند.
با اینکه از نظر مالی به حد مایحتاجش داشت؛ ولی به کارگری میرفت و زیر آفتاب مشغول کار کردن میشد. به خاطر اینکه احساس کند درد و رنج محرومین جامعه را. او معتقد بود معیار و میزان طبقهبندی افراد در جمهوری اسلامی و مکتب اسلام إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.[1] است. بعد از پیروزی انقلاب از جمله افرادی بود که با تشکیل جهاد وارد این نهاد شد. از طریق جهاد به روستاها برای کار فرهنگی هجرت کرد. همزمان در هفتهنامه سروش نیز خبرنگاری میکرد.
پس از مدتی کار کردن در جهاد اراک، بنا بر فرمان امام(ره) به خاطر کمک به مردم کردستان و برای سازندگی به آن خطه سفر کرد تا هجرت از خود به خدا را شروع کند. در کردستان نیز لحظهای آرام نگرفت. به روستاها میرفت، در میان مردم کُرد حضور پیدا میکرد. از دردهایشان میپرسید. در آخرین اعزام هجرتش با سایر هجرتهایش فرق میکرد. این بار بیشتر چهرهاش رنجیده به نظر میرسید. در آخرین سفر که برای دیدار خانوادهاش آمده بود، به وضوح مشخص بود، دیگر بر نمیگردد. او که از تابستان سال 1357 بارها به کردستان رفته بود در مهرماه سال 1357 در سنندج به اسارت گروهک کومله در آمد و پس از ماهها اسارت و شکنجه در زندان دولتو به دست گروهکهای ضدانقلاب در هفتم بهمنماه 1357 به شهادت رسید.
گزیدهای از وصیتنامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئولیت خطیر پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران است. شهادت را با شهادت انتخاب كنم و در راه صادقانه به مردم محروم كشور و احیای رسالت سازندگی از جان خود بگذرم. بعد همه دوستان و عزیزانم را به میهن را به کار و تلاش میخوانم و از آنها میخواهم كه به انقلاب اسلامی دین خود را ادا نمایند. فلسفه من در زنده ماندن این بوده كه برگردم و رسالتم را ادامه دهم و به تزكیه نفس و به كار بستن هر چه بیشتر قوانین قرآن بپردازم. از کسانی که در مدت یك سال گذشته، با آنان همكاری داشتهام. تمنای دعای خیر و بخشش دارم و امیدوارم در هر كار سازنده و انسان دوستانهای و در هر قدمی که برای سازندگی ایران و در جهت خدمت به انقلاب اسلامی برمیدارند، سخت بکوشند.[2]
- سوره حجرات، 13.
- برگرفته از متن تهیه شده توسط خانواده شهید، با اندکی تغییر.