نقش معرفت به امام خمینی(ره) در مسیر انقلاب
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید قاسم داوری در اولین روز از شهریور 1334، در روستای عقیلآباد از توابع اراک در یک خانواده مذهبی متولد شد. او که فرزند چهارم خانواده بود. در دوران طفولیت کودکی باهوش و شیرین سخن بود و به همین دلیل مورد توجه اقوام و آشنایان قرار گرفت.
قاسم یک سال در روستا به مکتبخانه رفت و قرآن را فرا گرفت. پس از بازگشایی مدرسه، در روستا شروع به تحصیل کرد و در اوقات بیکاری به پدرش در کشاورزی کمک میکرد. یکی از دوستان صمیمی او در دوران کودکی تا زمان شهادت، شهید یعقوبعلی صیدی بود. دوستی او با شهید صیدی به حدی بود که همیشه دیگران فکر میکردند این دو، برادر هستند.
تحصیل را تا پایان دوره ابتدایی (ششم دبستان) ادامه داد و به دلیل نبود مدرسه راهنمایی و ناتوانی خانواده در تامین هزینه های تحصیل در شهر مجبور به ترک تحصیل شد.
قاسم پس از آن برای کمک به خانواده در تامین مخارج، به کار بنایی و گچکاری پرداخت. او به روحانیت و مرجعیت ارادت و علاقه بسیار داشت و همواره در اجرای احکام دینی و اسلامی مصر و مصمم بود. پس از مدتی برای خدمت سربازی به پادگان قلعه مرغی تهران رفت و آموزشهای ابتدایی سربازی را در آنجا پشت سر گذاشت و برای ادامه خدمت به مشهد مقدس منتقل شد. پس از اتمام دوره سربازی ازدواج کرد که حاصل این پیوند، چهار فرزند (سه پسر و یک دختر) بود.
قاسم در سال 1356، کم کم با شنیدن نوای انقلاب و با مطالعه و شناخت نسبی از حضرت امام خمینی (ره)، نسبت به خود احساس مسئولیت کرد. سوالی که ذهن او را مشغول کرده بود این بود که اگر شاه مسلمان است، چگونه انتقادهای یک مرجع عالیقدر را در اداره امور کشور برنمیتابد و او را به تبعید میفرستد. همین مساله باعث شد تا او بیشتر در مورد انقلاب و اهداف مقدس آن تحقیق و تفحص کند.
او پس از رسیدن به شناخت، تمام قد و با همه وجود برای پیروزی انقلاب تلاش کرد. به طوری که در سال 1357 نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) را در روستا و در جلوی مسجد پخش میکرد که البته این مساله سبب خشم و ناراحتی عدهای از وابستگان به رژیم طاغوت را فراهم کرد.
او با شجاعت تمام به کار خود ادامه داد. با شناختی که از انقلاب داشت سرسختانه تا پای جان ایستادگی کرد. هنگامی که قاسم از پیام حضرت امام (ره) مطلع شد، به شهر آمد تا در راهپیمایی اعتراضی شرکت کند. در آن زمان فردی به نام مرحوم حجت الاسلام میرجعفری، امور انقلابی اراک را سامان میداد. قاسم به همراه شهید یعقوبعلی صیدی، گاهی برای پیگیری مسائل انقلاب به تهران میرفتند.
پس از پیروزی انقلاب، همراه وی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. به گفته یکی از همرزمان، قاسم در عملیات والفجر 3، که یکی از فرماندهان گروهان در گردان علی بن ابی طالب (ع) بود، خود آر پی جی به دست گرفته بود و جلوی همه حرکت میکرد. در آن هنگام شهید نجف علیجان، در سمت دشمن گیر کرده بود. او برای نجات شهید علیجان رفت تا او را به پشت خاکریز بیاورد. یکی از تک تیراندازان عراقی که در داخل باغی کمین کرده بود، قاسم را هدف گرفت. در لحظهای که قاسم به زمین افتاد فریاد میزد و میگفت: منتظر من نباشید و فقط جلو بروید. در این لحظه او سه بار فریاد «یامهدی(عج)» زد و در همان جا به شهادت رسید.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی